سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

از خدا اول برایت اذن پوشیدن گرفتم

بعد هر شب بین انگشتم نخ و سوزن گرفتم

 

سوزن مژگان می‌آمد با نخ اشکم برایت

از کنار بوریایی کهنه پیراهن گرفتم

 

بارها پیراهنت را بر تنت پوشانده آن دم

در خیال خود سرت را نیز بر دامن گرفتم

 

دیدم آن نامرد را بر سینه‌ات با تیغ عریان

پیرهن را هر زمان از قسمت گردن گرفتم

 

پهلویش گر پاره گشته در میان کوچه‌ای تنگ

پیرهن را از دهان آتش و آهن گرفتم

 

گرچه چون مُشتی ستاره زیر پا و پاره‌پاره

عاقبت فرزند خود را در میان تن گرفتم

 مهدی رحیمی


[ دوشنبه 93/8/12 ] [ 12:19 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 501
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 1189702